مصاحبه ها تموم شده . سوالات تکمیلی رو از شرکت کنندگان در مصاحبه پرسیده ام. تمام مصاحبه ها رو چندین بار گوش دادم. در فایل وورد پیاده کردم و تاییدش رو از شرکت کنندگان گرفته ام.کد گذاری ها رو شروع کرده ام و شاید تا به حال سه بار نحوه طبقه بندی کد ها را تغییر داده باشم. سایت مهرپیشگان را از شرکت بینا تحویل گرفتم. نحوه کار باهاش رو تا حدودی یاد گرفته ام و برای رفع اشکالش اقدام کرده ام.
کارها کند پیش میره، همچنان با آزمایش و خطا، ورق زدن پایان نامه ها و مقاله و پرسیدن سوال از دوستان و اساتیدی که در دسترسی بیشتری هستند و سر وکله زدن با آدم هایی که …
کم کم باید خودم را برای مرحله کارآزمایی آماده کنم. امروز بدون وقت قبلی به اداره سلامت شهرداری ۱۰ و ۱۱ سر می زنم. یه طورایی ریسک می کنم. حوصله موندن پشت بوق اشغال و یا ازین اپراتور به اون اپراتور وصل شدن و یا از یه کارشناس به کارشناس دیگه ای پاس داده شدن رو ندارم. به نظرم میرسه رنج رفتن به مسیری دور توی ماه رمضون بهتر از سر کار موندن است و گاهی دیدن اشخاص کار را بهتر جلو می بره.
در اداره سلامت شهرداری ۱۰ ، کارشناس مربوط به امور سالمندان در اداره حضور نداشتن و قرار شد از طریق همکارشون مطلع شوند و با من تماس بگیرن.
در اداره سلامت ۱۱، مسئول اداره حضور نداشتن و کارشناس ها باید منتظر دستور ایشون میشدن و قرار شد هفته آینده تماس بگیرم تا یک جلسه حضوری رو با ایشون هماهنگ کنیم.
از نظر بدنی خسته ام. ماه رمضونه ولی گاهی نشستن توی ماشین و چرخ خوردن توی خیابونهای دور و نزدیک، غریبه و آشنا و سرزدن به ساختمونای جدید و دیدن آدم هایی که همیشه فقط صداشون رو از پشت گوشی تلفن می شنویم به اندازه رفتن به که شهربازی به آدم کمک می کند تا خودت برای خودت باشی.