امسال بیشتر از هر سال، سختی برگزاری یک مراسم بزرگ را با گوشت و پوستم حس کردم
چون مسوول اصلی برگزاری بودم
نه همکار بودم و نه مهمان
و یک ماه پیگیری های مداوم من و همکارانم، امروز به ثمر نشست
البته نا گفته نماند که دو تا از سخنرانی هامون به خاطر هم زمان شدن با مراسم روز دانشجو حذف شد
و به علت تعطیلی مدارس تهران به خاطر آلودگی هوا، گروه سرود دانش آموزان و ساز و موسیقی رو از دست دادیم
از برگزاری مراسم هیچ نفهمیدم
نتونستم برای حتی چند لحظه کنار یه داوطلب یا یه مراقب بشینم و به درد دلهاشون گوش بدم
اما دوستان جدیدی پیدا کردم و فرصتی شد تا افراد با استعدادی رو بشناسم که شناخت تازه ای نسبت به افرادی که قبلا باهاشون دوست یا همکار بودم پیدا کنم ، فرصتی شد تا یه بار دیگه خودم و توانایی هامو محک بزنم که برایم از هر موضوع دیگه ای مهم تر و با ارزش تره
چون دائم در حال رفت و آمد در راهرو ها، سالن آمفی تئاتر، گفتگوی با آدم ها و هماهنگی ها بودم
حتی نتونستم چند عکس یادگاری بگیرم
و واقعا اگر همکاری دوستان و همکاران عزیزم و محبت هایی که به من داشتند نبود، نمی تونستم به تنهایی از پس کار بر بیام
از عملکرد خودم به دلایلی راضی نیستم
اما خوشحالم که تجربه اش کردم