۶ دی ماه ۹۹ امروز به بهزیستی استان مراجعه کردم. خاطرم هست که به دنبال نوشتن کتاب خودیاری، بعد از دید و بازدید از چند ارگان ارائه دهنده خدمات، انجمن ها و سازمانهای مردم نهاد، بررسی صفحات اینترنتی و صحبت کردن باکارشناسان، خوندن مقالات و غیره و غیره، بهزیستی ، انگیزه اصلی من برای انتخاب این موضوع برای پایان نامم بود.
با کارشناس پژوهش در مورد پروپوزالم صحبت کردم. ایشون شک داشتند که طرحی برای دسترسی به مراقبین خانوادگی سالمندان وجود داشته باشه و تاکید داشتند قبل از پیگیری ادامه کار با یکی از کارشناسان در این زمینه صحبت کنم.
البته کرونا هم شرایط رو سخت تر می کرد تا امروز هر ارگانی که مراجعه کردم، اولین نکته ای که گوشزد کرده اند ممنوعیت ملاقات با خانواده ها و جمع شدن برنامه های روتین آن سازمان بوده. این از یه طرف منو خوشحال میکنه که سازمان ها قضیه کرونا رو جدی گرفته اند و لا اقل در این مورد به خصوص با هم هماهنگ هستن و از طرفی کمی ناراحت. چون نمی دونم برای مصاحبه هایی که در پیش دارم چی پیش میاد.
سوالات زیادی توی ذهن منه مثل اینکه: آیا نمونه های پژوهش به صورت تلفنی به من اعتماد می کنن و پاسخ سوالاتم رو میدهند؟آیا می تونم به مدت کافی باهاشون حرف بزنم؟ آیا اونا میتونن تلفنی منظورشون رو برسونن؟ با ندیدن چهره طرف، حالات چهره ای و بدنی شون رو از دست میدم و شاید حتی سکوت ها رو … آیا تن صدا و لهجه و غیره میتونه جایگزین خوبی باشه یا نه؟
پاسخ به همه این سوالات فقط وقتی در موقعیت مصاحبه قرار بگیرم بدست میاد. فقط به خودم میگم در هر حال بسیاری از مراقبین حتی اگر کرونا نبود، امکان مصاحبه حضوری رو نداشتند و این موضوع قابل پیش بینی بود، پس باید خوش بین بود.