بعد از فرایند طولانی تصویب پروپوزال، ثبت کردن آن در سایت های مربوطه و گرفتن معرفی نامه، رسیدیم به امروز ۲۵ آذر.
انگار که نقطه صفره و شروع یک سری اتفاقا ت جدید.
کمیته امداد استان را برای اولین روز گرفتن مجوز ها انتخاب کردم. چون به نظرم رسید از مسیر ها و فاصله های نزدیکتر شروع کنم تا در وقت صرفه جویی کرده باشم؛ و واقعا نمی دونم کدومیک از ارگانها همکاری بیشتر، بروکراسی کمتر دارند و می تونن نمونه های بیشتری را در اختیار من قرار دهند.
اولین نمای کمیته امداد حیاطی نسبتا بزرگ با حوض وسط … ساختمانی ۲ طبقه با راهرو هایی نسبتا پهن. ساختمونی خلوت و آروم با اتاق هایی که از نظر فضای فیزیکی نسبتا مناسب بودند بعضی نور گیر. تب سنجی در ابتدای ورود. پیام و پوستر و و بنر ، چیزی که از هر اداره ای انتظار میره و در کل یه حس خوشایند.
بعد از ثبت معرفی نامه ام به حراست رفتم، در بدو ورودم کارشناس حراست دسته های صندلی و میز عسلی کنارش رو با الکل ضد عفونی کردن.توی اتاق مدیریت هم به محض اینکه وارد شدم، مدیریت ماسک شون رو به صورت زدن. برام چایی توی لیوان پلاستیکی یه بار مصرف آوردن و چیزی که برام جالب تر بود قندون روی میز بود که از قند های دارای بسته بندی پر شده بود.
با کارشناس و رئیس حراست صحبت کردم و بعد کارشناس پژوهش. همانطور که انتظار داشتم سوالاتی در مورد پروپوزال و پرسشنامه هام پرسیدند، مدارکی از من خواستند و قرار شد بعد از بررسی، موافقت یا عدم موافقت شون رو اعلام کنن. برخورد ها نسبتا مناسب بود، نمی تونستم تشخیص بدهم به دیده یک ارباب رجوع و یک دانشجوی مستاصل به من نگاه می شود یا شخصی که علاقمند به پژوهش است و سالهای زیادی درس خونده و در سیستم بهداشت کار کرده است. رفتار و مباحثاتی که داشتم من را بین دو سر این طیف دایما قرار میداد.
جملاتی شنیدم مایوس کننده مثل اینکه اینجا توی کمیته نمی تونی افراد مورد پژوهش رو پیدا کنم. چون وضعیت مالی مردم بد و دسترسی به موبایل های هوشمند و اینترنت کمه. ولی این اولین باری نیست که همچین چیزی را می شنوم، دست کم می تونم حرفهای مردم رو بشنوم و شانسم رو هم امتحان کنم.
با کارشناس حراست یه مباحثه نسبتا شیرین در مورد مسوولیت های آدم ها در این دنیا داشتم، اینکه اگه هر کی به وظیفه خودش عمل کنه و منتظر دیگری نباشه بسیاری از مسایل حل میشه، اینکه با دست روی دست گذاشتن هیچ کاری جلو نمیره و ما ناچاریم بعضی قدم ها رو با همه سختی ها و موانعی که داره برداریم، تا قدم های بعدی شکل بگیره. خیلی ها به دنبال آسون ترین و بی درد سر ترین راه حل ممکن میرن، اندک آدم هایی هم هستن که می پذیرن سختی قدم های نخستین رو تحمل کنن و پله های قدم های بعدی برای دیگران باشن.
من از اون دسته آدم هایی هستم که کپی کردن کارهای دیگران قانعم نمی کنه، راضی نمیشم به بستن چشم به روی مسایل اطرافم، دور نگه داشتن خودم از موانع برای حفاظت بیشتر از خودم. اگر چه خیلی دوست دارم در اسرع وقت رساله دکترام رو بنویسم و از شرایط بی ثباتی اون در بیام اما نمی تونم راه آسونه رو انتخاب کنم. حداقل تمام تلاشم رو می کنم.