جلسه سوم: نادیده گرفته شدن نیازهایتان در شما چه احساساتی ایجاد می کند؟

شما به این صفحه دسترسی ندارید

  1. فریبا- مهمان 214 گفت:

    من کمبود محبت رو در سالمند آلزایمری دیدم ک بچه خودش به جا نمی‌آورد
    ولی منو وقتی بغل میکرد تماما تو آغوشش حس میکردی ک چقد نیاز به توجه داره
    ???

    من بعنوان پرستار خیلی از مواقع ک از لحاظ روحی خیلی ضعیف میشدم
    وقتی سالمند آلزایمری من چیزی میخواست ک
    نمیتونستم انجامش بدم مثلا بیرون بردن از خونه
    گریه م میگرفت واحساس ناتوانی میکردم

    حقیقت امر اینه ک بعنوان کسی ک شغلم پرستاری سالمند هست
    در ۹۰ درصد مواقع فشار روانی کار باعث میشه
    من انصراف بدم از کارم تا یک مدت استراحت کنم وبعد شروع کنم
    من تقریبا با اکثر کارفرما ها م ارتباط دوستی دارم حتی بعد از ۱۵ سال از زمان کاریم

    امیدوارم تحقیقات شما به بهبود این روند کمک برای نسل های آینده
    برای مراقبت بهتر و برای مراقبین

    • رحیمی-مدیر سایت گفت:

      فریبا جان، من هم اینطور هستم که دوست دارم هر آنچه از دستم بر میاد برای آدم های اطرافم انجام بدهم. و وقتی چیزی از من می خواهند که در توانم نیست، خیلی ناراحت میشوم.
      سالهای قبل ، بیشتر از توان جسمی و روحیم برای دیگران و رسیدگی به خواسته هاشون وقت می گذاشتم. ولی کم کم باید یادبگیریم که ما سوپرمن زندگی دیگران نیستیم.
      شاید خود ایده الی که برای خود ساخته ایم با واقعیت زندگی و توانایی های ما فاصله زیادی دارد.

      به نظرم این موضوعی است که باید در جلسه آنلاین بیشتر بحث کنیم.
      ممنونم که احساسات تون رو به اشتراک گذاشتید.

  2. لیلا-مهمان 202 گفت:

    من از اینکه میتونم بخشی ازکارهای مادرم رو انجام بدم حس رضایتمندی از خودم دارم وقتی میبینم کارهای مادرم رو انجام میدم او لبخند میزند وخداروشکر میکنه که من هستم.
    گاهی خسته میشوم وحس تنهایی میکنم اما خودم را نمیبازم وسعی میکنم با چند ساعت بیرون رفتن از خانه برای خرید یا در کنار دوستانم بودن ویا به کلاس رفتن انرژی از دست رفته را دوباره بدست بیارم.خدارو شکر که این پدر ومادر دارم ولایق هستم که در خدمتشون باشم.انشاءالله همه‌ی مراقبین به سلامت خودشون هم اهمیت بدن تا بتونن مفیدتر باشن.
    با تشکر از شما عزیزان مهرپیشگان

    • رحیمی-مدیر سایت گفت:

      امیدوارم این گروه هم کمک کنه تا احساس با هم بودن بیشتری کنید از احساس تنهایی تون کم کنه.
      احساس تنهایی احساسی است که خیلی از مراقبین درگیرش هستن ولی شما راه حل های خوبی برایش پیدا کردین.

  3. رقیه-23 گفت:

    منم از اینکه توفیق دارم کمک به مادرم داشته باشم خدارو شکر می کنم بعضی وقتا هم ناراحتی های ومشکلاتی هست که به روح و روان ادم تسیر می گذاره امیدوارم بتوانم مفید باشم برای مادرم

  4. زهرا-298 گفت:

    سلام
    کمک به پدر حس خوبی به من میده و نگاه محبت آمیز پدر به من خیلی دل انگیزه
    گاه احساس میکنم کاش بیشتر بتونم کاری براش کنم و نکنه کم کاری میکنم

  5. *زینب-م227 گفت:

    در ابتدای امر مراقبت حس انکار از تشخیصی که گذاشته شده، ترس و وحشت از آینده گاهی سردرگمی و عدم توانایی در تصمیم گیری ، حس غم و اندوه شدید بود که به مرور و کم کم به پذیرش رسیدیم. حسهای مثبت و منفی رو میشد در ادامه تجربه کرد . مثبت رضایت به دلیل کمک رسانی و عشق و محبت به بیمارمون و غم و اندوه ، افسردگی ، حس ناتوانی ، بی انرژی بودن بی انگیزگی هم از جمله حس های منفی بودند که متولد شدند.

  6. *فرحناز-247 گفت:

    با سلام و احترام
    همیشه سنگینی یک بار را رو دوشت احساس میکنی و گاهی فشار این بار زخمهای عمیق غیر قابل ترمیم و گاهی جراحات سطحی ایجاد میکنه
    در مجموع معتقدم دنیا محل آرامش و آسایش نیست و ما هر لحظه در حال امتحانیم…
    احساس رضایت از خدمت به مخلوق که منتهی به رضایت خالق میشه هم خودنمایی میکنه
    واما وجدان درد ، احساس گناه از کم آوردن، پرخاشگری و زود رنج شدن ، احساس قربانی بودن ، از دست دادن فرصت‌های زندگی در راستای هدفی والاتر، عدم رسیدگی به سلامت خود ،افسردگی ، متوقع شدن اطرافیان ، تنهایی، درک نشدن، مورد قضاوت قرار گرفتن، عدم قدر دانی ، فشارهای عصبی، کم خوابی، خستگی مزمن، کمبود انرژی ….
    ولی یک لبخند و نگاه همراه بارضایتشان را به دنیای تفریحات نمیفروشیم
    روایت شده دو برادر بودن یکی راه زهد پیش گرفت و عارفی نامدار گشت و دیگری در خدمت مادر کوشید
    روزی دو برادر در بیابان طاقت گرما نکردند برادر خادم مادر ، رو به زاهد کرد و گفت دعایی کن تا ابری سایه گسترمان باشد زاهد دعا کرد و خادم آمین گفت
    ابری بر سرشان سایه افکند هنگام جدایی دو برادر ابر بر بالای سر خادم رفت و زاهد درحیرت بماند
    ندا از حق رسید که من به عبادات و روزه های تو نیاز نداشتم
    اما برادرت نیازهای مخلوق من را مرتفع می‌کرد پس او در نظرم ارزشمندتر است

  7. سوسن-448 گفت:

    سلام، از این که نیازهای مادرم را برآورده می کردم و لبخند رضایت اش را می دیدم خوشحال می شدم، ولی گاهی از اینکه کسی نبود بتوانم سفر بروم و یا زمان بیشتر برای خودم داشته باشم و یا در نبود من بتواند مراقبت درست از مادر داشته باشد، احساس غم و افسردگی می کردم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.