سلام روز یخیر به همه عزیزان در پایان جلسه دوم چند سوال مطرح شده که واقعا نیاز به تامل دارد ، اول اینکه بودن در کنار سالمندان اول باعث
میشه قدردانی و محبت رو عملی به فرزندان آموخت در ضمن اینکه خودت هم احساس آرامش خیال داری ولی ایجاد وابستگی شدید دو طرفه میکنه که این وابستگی هر روز بیشتر میشه بصورتی که اصلا نمیشه وقتی به خود اختصاص داد و اگر زمان کوتاهی به تفریح اختصاص بدی اینقدر درگیری ذهنی داری که اصلا از فرصتی که به خودت دادی نمی تونی لذت ببری و همیشه دل نگران هستی و عجله داری زود تر برگردی و این باعث میشه دیگه به خودت زمان تفریح ندی و همین باعث تحلیل بیشتر روان میشه
سلام. نکته ای که در مورد آموزش فرزندان به صورت عملی گفتید بسیار جالبه.
دقیقا همینطوره هر طور که ما مراقبت کنیم، آن نوع مراقبت و نحوه برخورد با موضوعات رو به صورت خودبخودی به نسل بعد منتقل می کنیم.
محبت کردن، احترام گذاشتن، لحن صحبت کردن، در دسترس بودن، پاسخ دادن به نیاز سالمند
از طرف دیگر اگر در این کار افراط کنیم و خودمون را فراموش کنیم ، این وضعیت را هم به فرزندانمون منتقل می کنیم
یعنی روزی میرسه که اونا هم خودشون رو فراموش می کنن و اونقدر درگیر مراقبت از بزرگترها میشن که سلامت جسم و روانشون به خطر میوفته.
برقراری تعادل در فعالیت های روزمره بسیار مهمه.
به نظر من تعادل بین فعالیت های جسمی و ذهنی با هم رابطه متقابل و تنگاتنگی دارن.
تمام سعی ما اینه که شما تلاش کنید تا این تعادل رو ایجاد کنید.
وقتی از سالمندی مراقبت می کنید فکر و ذهنتون پیش سالمند باشه و بدون نگرانی از مسوولیت های دیگه این کارو انجام بدین
و وقتی کنار سالمند نیستید، فکر و ذهنتون هم پیش سالمند نباشه و به فعالیت های خودتون به زندگیتون و به خودتون برسید.
امیدوارم به کمک همدیگه ، کمی به سمت این تعادل بریم
سلام وقت بخیر خداقوت من تا سه سال پیش هرگز فرصت نکردم عاشق بشم و زندگی کنم دائم مشغول کار و مراقبت از پدرو مادرم بودم ترس از نبودنشون روحم رو آزرده میکرد هیچ اوقات فراغتی برای خودم نداشتم حتی برای خرید نیازهای شخصیم وقت نمیزاشتم اکثر خریدام تلفنی بود به مرور برنامه ریزی و تقسیم کار رو یادگرفتم تو کلاسهای غیرحضوری شرکت کردم مطالعه کردم الان از لحاظ روحی خوبم ازدواج کردم حال والدینم خداروشکر بهتره مدیریت بحران رو یادگرفتم و درکنارشما عزیزان درتلاشم برای ساختن روزهای بهتر
یادگرفتم اگر آرامش روان نداشته باشم حس بدی رو به دیگران منتقل میکنم اما با انرژی مثبت تاثیر بهتری بر شرایط خواهم داشت و راه حل های مفیدتری رو با آرامش پیدا میکنم
درباره این مطلب ک توقع در جامعه ما از فرزند دختر هست
میخواستم بهتون بگم
ک من تهران ۳ سال با یک خانواده خوب کار کردم
۱سال آخر شد کرونا
و محدودیت ها میدونید ک زیاد شد وکار من چون شبانه روزی بود طبعا فشار روانی بیشتری داشت
بیمار من آلزایمری بود
نه حرف و مکالمه ای در کار بود و نه تحرکی با اختیار خودش
ایشون یک تک دختر داشت و۳ تا پسر تحصیلکرده ک اگر اسم ببرم شاید بشناسید
اما فوق العاده حساس
من ازشون بدی ندیدم
اما تمام فشار روحی و روانی کار روی دختر ایشون بود چون طبقه بالای خونه مادرشون هم زندگی میکردن
و همه مسائل انعکاس سریعتر و بیشتری داشت رو زندگی ایشون
من فروردین امسال از کار با این خانواده انصراف دادم
چون این نزدیکی ایشون بمن باعث میشد من همه فشارها رو دوباره ببینم
وچون آدم احساسی هستم غصه میخوردم ک ایشون از سر خجالت نمیتونست در برابر برادر هاش حرفی بزنه ک بهشون بی حرمتی نشه
واقعیت ش کم آوردم
چون بهرحال زندگی شخصی خود آدم هم پستی بلندی داره
اما این نزدیکی ۳ ساله من با این خانواده باعث شد نتونم تحمل کنم
ودراخر آقایون تا اون جایی ک من شناخت پیدا کردم درصد خیلی خیلی کمی شون
نسبت به این موضوع ک پرستاری از بیمار تحلیل روحی ش خیلی مخرب تره آگاه هستن و قبول میکنن
یعنی هرهفته ک شما پسر بیمار رو ملاقات میکنی بعنوان ی مراقب سوالات تکراری هفته پیش رو میپرسیدن و هیچ درکی از وضعیت بیمار ک مادر خودشون باشه رو نداشتن متاسفانه
من چون خودم خیلی حساس هستم به ارتباط عاطفی ازشون خواهش میکردم
ک این نیم ساعت ک کنار مادرتون هستید حتی اگر نمیخواهید حرف بزنید بدون استفاده از موبایل
کنارش بشینید نوازشش کنید
ولی فشار کاری باعث شد ما غافل بشیم از بعضی چیزای ک مدت محدود داریمشون
انشاالله ک آگاهی مون بالا بره
سلام و خسته نباشی به خانم رحیمی و سایر افراد گروه من هم با خواهر و یکی از برادرهام از مامانم مراقبت میکنیم خرید و کارهای دیگر مامان رو انجام میدهیم وقتی نوبت من میشه مامانم همش میگه بیا پیشم بشین صحبت کنیم و از تنهایی بدش میاد و بمحض اینکه به موبایل نگاه میکنم بدش میاد و میخواد اون ساعتی که من پیششم فقط در اختیارش باشم من هم سعی خودمو میکنم که خواستهاش احترام بزارم بعضی موقعها از کارهای واجبم گزشتم تا نوبتمو به جا بیارم و از این کار کاملا راضی هستم چون وقتی مامانم راضیه منم آرامش دارم بارها تو فکرم خودمو جای مامانم گذاشتم و احساس کردم که بعضی موقع ها براش کم گذاشتم بازم ازتون ممنون
درود بر شما . من از خواسته هام یه جاهایی گذشتم ولی از نیاز هام نه . دغدغه زیادی بیرون از خودم ندارم و از نظر درونی هم تقریبا رو براهم . به تنهایی مراقبت خیلی سخته من تجربه شو داشتم چند سالی ولی بهر حال الان که خانواده همکاری میکنن اوضاع بهتره . اثرات مراقبت میتونه مثبت باشه اگر بی توجهی دیگران برام بی اهمیت باشه . چون من هم مراقب دارم اول خداوند و بعد بدون اغراق هنوز هم مادرم هست که از من و خانواده مراقبت میکنه با خنده هاش در نود سالگی . امیدوارم شعاری نشده باشه نگارشم ✌
من وقتی درد والدینمو جلو چشام میبینم بسیار غمگین و دلشکسته میشم و فکر میکنم اگر چند ساعتی بزارمشون برم دنبال تفریح دچار اضطراب خواهم شد ورو این حساب متاسفانه نمیتونم تفریحی داشته باشم ونکته دیگه ای که اذیتم میکنه اینه که من به خاطر والدینم شغلمو رها کردم که بتونم پرستاری کنم و وقتی میبینم هم سن و سالام که سرکار میرن و در راه پیشرفت هستن غبطه میخورم?
سلام
فردی که از سالمند مراقبت میکنه و خانواده هم ازش توقع بیشتری دارن که شاید دلیلش اینه که عادت کردن اون همیشه باشه
معمولا اگر مسافرت و تفریح بره دلش پیش پدره و احساس عذاب وجدان میکنه
به همین علت از حق خودش خیلی مواقع میگذره
با سلام، از انجایی که یک خانواده چندنفره مشغول مراقبت از بیمارمون هستیم به دلیل تنش ها و بی قراری روحی روانی بیمار، جو منزل به سمت تنش سوق داده میشه و علاوه بر کمبود وقت که خیلی پررنگ نیست، بی انگیزه بودن و غم و اندوه و گاهی حس گناه مانع از پرداختن به تفریح، مسافرت و صرف اوقات فراغت میشه و این برآورده شدن این نیاز به واقع فراموش میشه. خمودگی و کسالت مراقبین هم مزید بر علت میشه
با سلام و احترام
این انتخابات ماست که سرنوشتمان و آینده مان را میسازه
باید ببینیم چی دادیم و در قبالش چه دریافت کردهایم
در دوران نگهداری از والدین و مخصوصا فرزندم من ارزشمندترین دارایی ام را یعنی عمر جوانی و زندگیم را وقف کردم
شادی ورزش تفریح سفر سلامت روح و روان و جسمم را دادم( که البته در تلاشم که کاستیها و بد رفتاری هایی که با خودم کرده ام را جبران کنم انشاالله)
همیشه و همیشه سعی کردم به رضایت پروردگارم چنگ بزنم و زیر چتر معنوی پناه بگیرم
یک مراقب مانند نامش هر لحظه در حال مراقبت از مفعولشه ، هر چقدر هم شعار بدیم نمیشه در انتهای ذهنت و وجدانت درگیر و اسیری
که شاید این خود ماییم که از رها شدن از این اسارت واهمه و ترس داریم نمیدانم
اما در طی این چند سال حتی یک ثانیه ذهنم از بیمارم فارغ نبود
درست یا غلط تا در شرایطش قرار نگیرید نمیتوانید قضاوت کنید یک مادر همیشه نگران و چشمهای دوخته شده به فرزند معصوم و محروم از …
با سلام و عرض تشکر متاسفانه خیلی از افراد در ابتدای مراقبت درک درستی از شرایط ندارند و خیلی آشفته و نامنظم به امور رسیدگی می کنند و دچار اضطراب و … می شوند و بعد از مدتی شاید حتی طولانی تا به درک درستی می رسند مشکلات سالمند هم بیشتر و بیشتر میشه و به امین جهت وقت چندانی برای برطرف کردن نیاز های روحی و جسمی نمیمونه
سلام روز یخیر به همه عزیزان در پایان جلسه دوم چند سوال مطرح شده که واقعا نیاز به تامل دارد ، اول اینکه بودن در کنار سالمندان اول باعث
میشه قدردانی و محبت رو عملی به فرزندان آموخت در ضمن اینکه خودت هم احساس آرامش خیال داری ولی ایجاد وابستگی شدید دو طرفه میکنه که این وابستگی هر روز بیشتر میشه بصورتی که اصلا نمیشه وقتی به خود اختصاص داد و اگر زمان کوتاهی به تفریح اختصاص بدی اینقدر درگیری ذهنی داری که اصلا از فرصتی که به خودت دادی نمی تونی لذت ببری و همیشه دل نگران هستی و عجله داری زود تر برگردی و این باعث میشه دیگه به خودت زمان تفریح ندی و همین باعث تحلیل بیشتر روان میشه
سلام. نکته ای که در مورد آموزش فرزندان به صورت عملی گفتید بسیار جالبه.
دقیقا همینطوره هر طور که ما مراقبت کنیم، آن نوع مراقبت و نحوه برخورد با موضوعات رو به صورت خودبخودی به نسل بعد منتقل می کنیم.
محبت کردن، احترام گذاشتن، لحن صحبت کردن، در دسترس بودن، پاسخ دادن به نیاز سالمند
از طرف دیگر اگر در این کار افراط کنیم و خودمون را فراموش کنیم ، این وضعیت را هم به فرزندانمون منتقل می کنیم
یعنی روزی میرسه که اونا هم خودشون رو فراموش می کنن و اونقدر درگیر مراقبت از بزرگترها میشن که سلامت جسم و روانشون به خطر میوفته.
برقراری تعادل در فعالیت های روزمره بسیار مهمه.
به نظر من تعادل بین فعالیت های جسمی و ذهنی با هم رابطه متقابل و تنگاتنگی دارن.
تمام سعی ما اینه که شما تلاش کنید تا این تعادل رو ایجاد کنید.
وقتی از سالمندی مراقبت می کنید فکر و ذهنتون پیش سالمند باشه و بدون نگرانی از مسوولیت های دیگه این کارو انجام بدین
و وقتی کنار سالمند نیستید، فکر و ذهنتون هم پیش سالمند نباشه و به فعالیت های خودتون به زندگیتون و به خودتون برسید.
امیدوارم به کمک همدیگه ، کمی به سمت این تعادل بریم
سلام
سلام وقت بخیر خداقوت من تا سه سال پیش هرگز فرصت نکردم عاشق بشم و زندگی کنم دائم مشغول کار و مراقبت از پدرو مادرم بودم ترس از نبودنشون روحم رو آزرده میکرد هیچ اوقات فراغتی برای خودم نداشتم حتی برای خرید نیازهای شخصیم وقت نمیزاشتم اکثر خریدام تلفنی بود به مرور برنامه ریزی و تقسیم کار رو یادگرفتم تو کلاسهای غیرحضوری شرکت کردم مطالعه کردم الان از لحاظ روحی خوبم ازدواج کردم حال والدینم خداروشکر بهتره مدیریت بحران رو یادگرفتم و درکنارشما عزیزان درتلاشم برای ساختن روزهای بهتر
خیلی خوشحالیم از پیشرفتی که حاصل شده، امیدواریم به کمک سایر دوستان بشتابید و این انرژی خوبتون رو به دیگران هم برسونید
من اوایل خیلی خودم رو درگیر کرده بودم ولی در حال حاضر نه وقت بیشتری رو برای خودم و خانواده ام میزارم
یادگرفتم اگر آرامش روان نداشته باشم حس بدی رو به دیگران منتقل میکنم اما با انرژی مثبت تاثیر بهتری بر شرایط خواهم داشت و راه حل های مفیدتری رو با آرامش پیدا میکنم
این گفته شما میتونه به ما بگه: آموزش هایی که برای کنترل احساسات منفی و افزایش انرژی های مثبت است، دروغین نیست
درباره این مطلب ک توقع در جامعه ما از فرزند دختر هست
میخواستم بهتون بگم
ک من تهران ۳ سال با یک خانواده خوب کار کردم
۱سال آخر شد کرونا
و محدودیت ها میدونید ک زیاد شد وکار من چون شبانه روزی بود طبعا فشار روانی بیشتری داشت
بیمار من آلزایمری بود
نه حرف و مکالمه ای در کار بود و نه تحرکی با اختیار خودش
ایشون یک تک دختر داشت و۳ تا پسر تحصیلکرده ک اگر اسم ببرم شاید بشناسید
اما فوق العاده حساس
من ازشون بدی ندیدم
اما تمام فشار روحی و روانی کار روی دختر ایشون بود چون طبقه بالای خونه مادرشون هم زندگی میکردن
و همه مسائل انعکاس سریعتر و بیشتری داشت رو زندگی ایشون
من فروردین امسال از کار با این خانواده انصراف دادم
چون این نزدیکی ایشون بمن باعث میشد من همه فشارها رو دوباره ببینم
وچون آدم احساسی هستم غصه میخوردم ک ایشون از سر خجالت نمیتونست در برابر برادر هاش حرفی بزنه ک بهشون بی حرمتی نشه
واقعیت ش کم آوردم
چون بهرحال زندگی شخصی خود آدم هم پستی بلندی داره
اما این نزدیکی ۳ ساله من با این خانواده باعث شد نتونم تحمل کنم
ودراخر آقایون تا اون جایی ک من شناخت پیدا کردم درصد خیلی خیلی کمی شون
نسبت به این موضوع ک پرستاری از بیمار تحلیل روحی ش خیلی مخرب تره آگاه هستن و قبول میکنن
یعنی هرهفته ک شما پسر بیمار رو ملاقات میکنی بعنوان ی مراقب سوالات تکراری هفته پیش رو میپرسیدن و هیچ درکی از وضعیت بیمار ک مادر خودشون باشه رو نداشتن متاسفانه
من چون خودم خیلی حساس هستم به ارتباط عاطفی ازشون خواهش میکردم
ک این نیم ساعت ک کنار مادرتون هستید حتی اگر نمیخواهید حرف بزنید بدون استفاده از موبایل
کنارش بشینید نوازشش کنید
ولی فشار کاری باعث شد ما غافل بشیم از بعضی چیزای ک مدت محدود داریمشون
انشاالله ک آگاهی مون بالا بره
با سلام من با خانواده تقسیم کا ر کردیم تا جایی که توان روحی و جسمی دارم کمک ونگهداری از مادرم انجام میدم بیشتر دختر ها مسؤلیت دارن تا پسرها
سلام و خسته نباشی به خانم رحیمی و سایر افراد گروه من هم با خواهر و یکی از برادرهام از مامانم مراقبت میکنیم خرید و کارهای دیگر مامان رو انجام میدهیم وقتی نوبت من میشه مامانم همش میگه بیا پیشم بشین صحبت کنیم و از تنهایی بدش میاد و بمحض اینکه به موبایل نگاه میکنم بدش میاد و میخواد اون ساعتی که من پیششم فقط در اختیارش باشم من هم سعی خودمو میکنم که خواستهاش احترام بزارم بعضی موقعها از کارهای واجبم گزشتم تا نوبتمو به جا بیارم و از این کار کاملا راضی هستم چون وقتی مامانم راضیه منم آرامش دارم بارها تو فکرم خودمو جای مامانم گذاشتم و احساس کردم که بعضی موقع ها براش کم گذاشتم بازم ازتون ممنون
من با دو خواهر دیگه ام مراقب مادر هستیم وقت آزاد دارم و مراقبت از مادرم به من اسیب روحی و روانی نمی زند
درود بر شما . من از خواسته هام یه جاهایی گذشتم ولی از نیاز هام نه . دغدغه زیادی بیرون از خودم ندارم و از نظر درونی هم تقریبا رو براهم . به تنهایی مراقبت خیلی سخته من تجربه شو داشتم چند سالی ولی بهر حال الان که خانواده همکاری میکنن اوضاع بهتره . اثرات مراقبت میتونه مثبت باشه اگر بی توجهی دیگران برام بی اهمیت باشه . چون من هم مراقب دارم اول خداوند و بعد بدون اغراق هنوز هم مادرم هست که از من و خانواده مراقبت میکنه با خنده هاش در نود سالگی . امیدوارم شعاری نشده باشه نگارشم ✌
من وقتی درد والدینمو جلو چشام میبینم بسیار غمگین و دلشکسته میشم و فکر میکنم اگر چند ساعتی بزارمشون برم دنبال تفریح دچار اضطراب خواهم شد ورو این حساب متاسفانه نمیتونم تفریحی داشته باشم ونکته دیگه ای که اذیتم میکنه اینه که من به خاطر والدینم شغلمو رها کردم که بتونم پرستاری کنم و وقتی میبینم هم سن و سالام که سرکار میرن و در راه پیشرفت هستن غبطه میخورم?
سلام
فردی که از سالمند مراقبت میکنه و خانواده هم ازش توقع بیشتری دارن که شاید دلیلش اینه که عادت کردن اون همیشه باشه
معمولا اگر مسافرت و تفریح بره دلش پیش پدره و احساس عذاب وجدان میکنه
به همین علت از حق خودش خیلی مواقع میگذره
با سلام، از انجایی که یک خانواده چندنفره مشغول مراقبت از بیمارمون هستیم به دلیل تنش ها و بی قراری روحی روانی بیمار، جو منزل به سمت تنش سوق داده میشه و علاوه بر کمبود وقت که خیلی پررنگ نیست، بی انگیزه بودن و غم و اندوه و گاهی حس گناه مانع از پرداختن به تفریح، مسافرت و صرف اوقات فراغت میشه و این برآورده شدن این نیاز به واقع فراموش میشه. خمودگی و کسالت مراقبین هم مزید بر علت میشه
با سلام و احترام
این انتخابات ماست که سرنوشتمان و آینده مان را میسازه
باید ببینیم چی دادیم و در قبالش چه دریافت کردهایم
در دوران نگهداری از والدین و مخصوصا فرزندم من ارزشمندترین دارایی ام را یعنی عمر جوانی و زندگیم را وقف کردم
شادی ورزش تفریح سفر سلامت روح و روان و جسمم را دادم( که البته در تلاشم که کاستیها و بد رفتاری هایی که با خودم کرده ام را جبران کنم انشاالله)
همیشه و همیشه سعی کردم به رضایت پروردگارم چنگ بزنم و زیر چتر معنوی پناه بگیرم
یک مراقب مانند نامش هر لحظه در حال مراقبت از مفعولشه ، هر چقدر هم شعار بدیم نمیشه در انتهای ذهنت و وجدانت درگیر و اسیری
که شاید این خود ماییم که از رها شدن از این اسارت واهمه و ترس داریم نمیدانم
اما در طی این چند سال حتی یک ثانیه ذهنم از بیمارم فارغ نبود
درست یا غلط تا در شرایطش قرار نگیرید نمیتوانید قضاوت کنید یک مادر همیشه نگران و چشمهای دوخته شده به فرزند معصوم و محروم از …
با سلام و عرض تشکر متاسفانه خیلی از افراد در ابتدای مراقبت درک درستی از شرایط ندارند و خیلی آشفته و نامنظم به امور رسیدگی می کنند و دچار اضطراب و … می شوند و بعد از مدتی شاید حتی طولانی تا به درک درستی می رسند مشکلات سالمند هم بیشتر و بیشتر میشه و به امین جهت وقت چندانی برای برطرف کردن نیاز های روحی و جسمی نمیمونه